از دیدگاه رشدگرایانه و کودکمحور، تحت فشار قرار دادن دانشآموزان برای انجام دادن کارهای دشوار، بیفایده است. دانشآموزان و نوآموزان ممکن است برای گذر از آزمون، مفاهیم انتزاعی بیشتری را حفظ کنند، ولی آنان الزاما آنها را درک نخواهند کرد؛ و همچنین این روش باعث میشود که آنها از مدرسه و یا مهدکودک احساس تنفر کنند. بسیاری از روانشناسان رشدگرا در مورد افزایش نشانههای استرس در کودکان، در زمانی که فشارهای تحصیلی هنجار تلقی میشوند، هشدار دادهاند.
از نظر دانشمندان تربیتی رشدگرا، پایهگذاری تربیت بر انگیزش درونی، و واگذاری تکالیفی به کودکان که خودشان مشتاقانه آنها را انجام دهند بسیار ثمربخشتر است. منتسوری دریافت وقتی ما محیط صحیحی را فراهم آوریم که در آن تکالیفی وجود دارد که کودکان را قادر میسازد تا قابلیتهای طبیعی خویش را رشد دهند، آنگاه آنها به آن موضوعات علاقهمند میشوند و در آن کار، با انرژی و نیرویی غیرقابل باور تلاش، تمرکز و استقامت نشان میدهند و هنگامی که کارشان را به پایان رساندند، احساس شادمانی و نشاط میکنند، زیرا چنین فعالیتی به آنها کمک میکند تا اشتیاق حیاتی درون خویش را گسترش دهند. در چنین شرایطی، هیچ نیازی به تلاش برای برانگیختن کودکان به کمک تحسین، تهدید و نصیحت وجود ندارد.
سایر مربیان کودکمحور، در این مورد، یعنی پیوند تعلیم و تربیت با علایق درونی کودک به یادگیری، اشتراک نظر دارند. مثلا پیشرفتگرایان معتقدند در حالی که دانشآموزان، کتابهای درسی ریاضیات را انتزاعی و بیمعنا تلقی میکنند، اما ریاضیاتی را که آنان را قادر میسازد تا پروژههای خویش نظیر آشپزی، درودگری و باغبانی را انجام دهند، با اشتیاق فرا میگیرند. آنها در این فعالیتها به این دلیل ریاضیات را فرا میگیرند که آنها را قادر میسازد تکانههای خلاق خویش را به کمال برسانند.