در دوران طفولیت، ما بهطور ویژهای ، به بعضی از حواس خود متکی هستیم. یکی از این حواس حیاتی، چشایی است. نوزادان که اشیای بسیاری را به دهان خود میبرند، جوانههای چشایی بیشتری نسبت به بزرگسالان دارند و احتمالا میتوانند براساس این ویژگی خود، تمایز دقیقتری بهعمل آورند. نوزادان هم چنین اشیا و افراد را از طریق بوهایشان تجربه میکنند. از آنجا که اغلب، نوزادان در بغل گرفته میشوند یا بچههای خردسال در حالت ایستاده، قدشان تا کمر بزرگسالان میرسد، آنها احتمالا فقط به بوی پاها و اندام جنسی و دفعی بزرگسالان حساس هستند. شاختل عنوان کرد که نوزادان مدتها قبل از آنکه چهره مادر را تشخیص دهند، به خوبی قادرند بوی مادر و مزه پستان او را تشخیص دهند. نوزادان احتمالا از طریق این حواس میتوانند بگویند که مادر چهوقت عصبانی و چهوقت آرام است. نوزادان همچنین نسبت به تماس بسیار حساس هستند و برای مثال، نسبت به حالت خلقی مادر که از طریق بغل گرفتن با آرامش یا با تنش آشکار همراه میشود، واکنش نشان میدهند. سرانجام این که نوزادان به طرز حساسی از طریق حس حرارتی، به درجه حرارت واکنش نشان میدهند.
شاختل این حواس را خودمحور نامید، زیرا این حسها در درون بدن احساس میشوند. هنگامی که غذایی را میچشیم یا میبوییم، این حسها را در درون دهان یا سوراخ های بینی احساس میکنیم. بههمین صورت، هنگامی که داغی و سردی را تجربه میکنیم، یا در آغوش گرفته و لمس میشویم، این احساس در درون یا بر روی بدن ما وجود دارد. حواس خودمحور، با حواس دگرمحور برحسته مانند شنوایی و به ویژه بینایی تفاوت دارند. هنگامی که ما از این دسته حواس استفاده میکنیم، توجه ما به سمت بیرون است. هنگامی که به یک درخت نگاه میکنیم، تمرکز ما اغلب به قسمت بیرونی و روی شی است.
حسهای خودمحور، به شدت با احساس لذت و تنفر ناشی از آرامش یا ناراحتی، همراهند. برای مثال غذای خوب احساس لذت ایجاد می کند؛ و غذای فاسد، نتفر به وجود می آورد. در مقابل، حواس دگرمحور اغلب خنثی هستند. برای مثال، هنگامی که به یک درخت نگاه میکنیم، احساس شدیدی از لذت یا تنفر پیدا نمیکنیم. بنابراین، همانطور که فروید گفته است، تجربه خودمحور غالب بر نوزاد، با اصل لذت گره خورده است.
منبع: کتاب نظریههای رشد، ویلیام کرین